علی صدیقی پاشاکی



 

خداوندا مرگ مالک را نزد تو بزرگ می شمارم. چرا که مرگ او از مصائیب روزگار است . خداوند مالک را رحمت کند که حقیقتا به عهد خود وفا کرد. 1

مالک مجاهدی بود که علی علیه السلام خودش را در آیینه او می دید. آنجا که فرمود: مالک برای من چنان بود که من برای پیامبر بودم. 2

ای مردم مصر؛ من شما را بر خودم ترجیح دادم که مالک را برای شما فرستادم. 3

مالک نه سستی به خرج داده و نه دچار لغزش می گردد. تندروی و کندروی ندارد.  4

و اینها سوگنامه علی بن ابی طالب علیه السلام است در رثای مردی که بازوی او بود و اینگونه بی تابش نموده بود.

 

در این ایام، شاید ناخواسته همه ما با خواندن این سطور و توصیفات یک نفر بیشتر به یادمان نمی آید. و آن هم کسی نیست جز سردار شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله تعالی علیه

عزیزی که دوستان از فراقش می سوزند و می گریند، دشمنان هم خوشحال و اما مضطرب و دل نگرانند. و البته این وسط منافقینی هم هستند که یکی به نعل و یکی میخ می زنند که هر طرف باد وزید همان طرف را بگیرند. و از همین الان ناله دردناک عده ای شان بلند شده که مبادا از ترکش انتقام او آسیبی ببینند.

بگذریم.

حاج قاسم سلیمانی، یک تنه جور خیلی ها را می کشد. حتی بعد از شهادتش

 

خیلی وقت می شد که ندیده بودم مردم از ته دل و به خاطر محبت گریه کنند.

هر چه دیده بودم، گریه از فقر، و غصه از نداری، و اندوه بی پایان از مشکلات عدیده بود. و بیشتر عصبانیت از ندانم کاری و غفلت و بی تدبیری

اما اینک. فقط گریه از یک داغ بر دل مانده.

و یک چیز تسکین این همه ناله و بی قراری دلهاست؛ که تقاص خون شهید مظلوم را چه کسی، چگونه و چه وقت خواهد گرفت؟

از احساس نمی نویسم. تابلویی مقابل چشمانم در حال نقش بستن است که با معادلات دنیا نمی خواند، و تصویرگر آن زمینی نیست! نمی دانم دنیا را چه می شود؟! حال دلم که اصلا خوب نیست. او را فقط از قاب تلویزیون و تابلو عکسها و بیلبوردها می شناختم. اما دلم به اندازه یک دنیا تنگ اوست.

راستی سردار؛ پرواز خوبی داشتی؟

چه کرده ای سردار که توانستی ملتی را یکدل و همصدا کنی؟!  کجا را نشانه رفته ای که اینگونه جوش و خروش به راه انداخته ای؟! به کجا چنین شتابان و خرامان رفتی که صدای شیون و اندوه مصیبت تو گوش فلک را کر نموده است؟!!

آی سردار؛ اینگونه پرده بر انداخته ای یعنی چه؟!

 

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه // مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب // این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه

شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای // قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی // بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه

سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان  // و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه

هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول // عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار // خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه

 

علی صدیقی پاشاکی 15 مهر ماه 1398

 


منابع:

1. نامه 38 نهج البلاغه

2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد پانزدهم ، منتهی الامال صفحه 295

3. نامه 38 نهج البلاغه

4. نامه 13 نهج البلاغه


 

خداوندا مرگ مالک را نزد تو بزرگ می شمارم. چرا که مرگ او از مصائب روزگار است . خداوند مالک را رحمت کند که حقیقتا به عهد خود وفا کرد. 1

مالک مجاهدی بود که علی علیه السلام خودش را در آیینه او می دید. آنجا که فرمود: مالک برای من چنان بود که من برای پیامبر بودم. 2

ای مردم مصر؛ من شما را بر خودم ترجیح دادم که مالک را برای شما فرستادم. 3

مالک نه سستی به خرج داده و نه دچار لغزش می گردد. تندروی و کندروی ندارد.  4

و اینها سوگنامه علی بن ابی طالب علیه السلام است در رثای مردی که بازوی او بود و اینگونه بی تابش نموده بود.

 

در این ایام، شاید ناخواسته همه ما با خواندن این سطور و توصیفات یک نفر بیشتر به یادمان نمی آید. و آن هم کسی نیست جز سردار شهید حاج قاسم سلیمانی رضوان الله تعالی علیه

عزیزی که دوستان از فراقش می سوزند و می گریند، دشمنان هم خوشحال و اما مضطرب و دل نگرانند. و البته این وسط منافقینی هم هستند که یکی به نعل و یکی میخ می زنند که هر طرف باد وزید همان طرف را بگیرند. و از همین الان ناله دردناک عده ای شان بلند شده که مبادا از ترکش انتقام او آسیبی ببینند.

بگذریم.

حاج قاسم سلیمانی، یک تنه جور خیلی ها را می کشد. حتی بعد از شهادتش

 

خیلی وقت می شد که ندیده بودم مردم از ته دل و به خاطر محبت گریه کنند.

هر چه دیده بودم، گریه از فقر، و غصه از نداری، و اندوه بی پایان از مشکلات عدیده بود. و بیشتر عصبانیت از ندانم کاری و غفلت و بی تدبیری

اما اینک. فقط گریه از یک داغ بر دل مانده.

و یک چیز تسکین این همه ناله و بی قراری دلهاست؛ که تقاص خون شهید مظلوم را چه کسی، چگونه و چه وقت خواهد گرفت؟

از احساس نمی نویسم. تابلویی مقابل چشمانم در حال نقش بستن است که با معادلات دنیا نمی خواند، و تصویرگر آن زمینی نیست! نمی دانم دنیا را چه می شود؟! حال دلم که اصلا خوب نیست. او را فقط از قاب تلویزیون و تابلو عکسها و بیلبوردها می شناختم. اما دلم به اندازه یک دنیا تنگ اوست.

راستی سردار؛ پرواز خوبی داشتی؟

چه کرده ای سردار که توانستی ملتی را یکدل و همصدا کنی؟!  کجا را نشانه رفته ای که اینگونه جوش و خروش به راه انداخته ای؟! به کجا چنین شتابان و خرامان رفتی که صدای شیون و اندوه مصیبت تو گوش فلک را کر نموده است؟!!

آی سردار؛ اینگونه پرده بر انداخته ای یعنی چه؟!

 

ناگهان پرده برانداخته‌ای یعنی چه // مست از خانه برون تاخته‌ای یعنی چه

زلف در دست صبا گوش به فرمان رقیب // این چنین با همه درساخته‌ای یعنی چه

شاه خوبانی و منظور گدایان شده‌ای // قدر این مرتبه نشناخته‌ای یعنی چه

نه سر زلف خود اول تو به دستم دادی // بازم از پای درانداخته‌ای یعنی چه

سخنت رمز دهان گفت و کمر سر میان  // و از میان تیغ به ما آخته‌ای یعنی چه

هر کس از مهره مهر تو به نقشی مشغول // عاقبت با همه کج باخته‌ای یعنی چه

حافظا در دل تنگت چو فرود آمد یار // خانه از غیر نپرداخته‌ای یعنی چه

 

علی صدیقی پاشاکی 15 دی ماه 1398

 


منابع:

1. نامه 38 نهج البلاغه

2. شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید جلد پانزدهم ، منتهی الامال صفحه 295

3. نامه 38 نهج البلاغه

4. نامه 13 نهج البلاغه


بلوغ یک تحول مطلوب در هر مقوله ای است که به طور طبیعی انسان به آن علاقه دارد. و همه ما به نوعی در این شرایط قرار گرفته ایم. و می دانیم که رسیدن به آن چه در بعد فردی یا اجتماعی مستم دگرگونی هایی است.


گاه سخت و پر تنش و گاهی به آرامی. که هر انسان خردمندی می تواند آن را درک کرده و خود را در بهترین شرایط قرار دهد.

انقلاب اسلامی ایران در عصری تحقق پیدا کرد که کمتر کسی احتمال وقوع آن را می داد. لذا شرایط رشد و بلوغ ان نیز بالطبع غیر قابل پیش بینی بود. 
نظام نوپایی که هنوز حکومت داری را تجربه نکرده بود، با چالش های بسیاری مواجه شد که هر کدام می توانست فروپاشی یک نظام ی جا افتاده را در پی داشته باشد. 
کودتاهای نظامی پی درپی، جنگ تحمیلی گسترده و فرسایشی، تحریم های بین المللی و به تعبیر اعمال کنندگانش فلج کننده اقتصادی - علمی و.، انقلاب های برنامه ریزی شده و نشده و بعضا غیر قابل مهار رنگین و.، فضا سازی های رسانه ای و تبلیغات سهمگین عنادورزانه و.، پروژه های ترور - نفوذ - تخریب و. همگی به مثابه اجماع جهانی جهت فروپاشی نظام اسلامی بنیاد نهاده شده در ایران بود که یک به یک پشت سر گذاشته شد.
چهل و یک سال گذشت. با تمام فرود ها و فراز ها، غم ها و شادی ها، گرفتاری ها و گشایش ها، ریزش ها و رویش ها، یاس ها و امیدها 
و اینک؛ ماه هستیم و آخرین حربه دشمن، یعنی ایجاد یاس گسترده در مردم. 
نمی دانم نظام استکبار چیز دیگری در چنته دارد یا خیر! ولی می دانم که ما می مانیم و قضاوت تاریخ و انصاف دوران، و شهادت آن بر رادمردی یاران خمینی راست قامت.
اینکه برخی چه بی محابا نقد می کنند، آنهم نقدی که بوی اصلاح نمی دهد، بلکه بیشتر حکم تخریب دارد. و این نظام اسلامی است که مظلومانه به تماشا ایستاده است و نظاره فرزندان خود است که چگونه بی آنکه حتی نگاهی به گذشته خود بیاندازند و نیم نگاهی هم به آینده داشته باشند که چه بودیم، چه هستیم و چه خواهیم شد، آن را مورد تاخت قرار داده اند.

نقد عقلایی مطلوب هر نظامی می باشد. اما به شرط انصاف و البته همانطور که از عنوان پیداست عقلانی بودن.

قرآن کریم توصیه به یادآوری ایام الله و بزرگداشت آن می کند. و بزرگداشت انقلاب و دهه فجر فقط به آئین ها و مراسمات ملی و مذهبی نیست. بلکه تبیین و فهم اهداف و مسیر انقلاب مهم است.
انقلابی که امروزه به بزرگترین چالش نظام استکبار با تمام دستگاه های رسانه ای و بوق های تبلیغاتی تبدیل شده است. و دهه مبارک فجر بهترین زمان مغتنم بای تفکر در این باره است.

تعقل و تدبیر، پایبندی به اصول و ارزشها و نگاه همه جانبه به اصلاح امور و کاستی ها، شرایط اولیه موفقیت انقلاب است. اما شرط اصلی آن حضور مردم با همان دغدغه های اصیل انقلابیست، که می‌تواند ضامن بقا و تعالی انقلاب باشد. و بقا جز با امید قابل تحقق نیست‌. این انقلاب بدون مردم و اراده مردمی قابل رشد نیست. و همانطور که رهبر عزیز در بیانیه گام دوم به دقت اشاره نموده اند توجه به مردم و امیدوار نمودن آنها بسیار مهم است. 
اینک هر یک از ما وظیفه ای داریم‌. که شاید کمترین آن همین امیدوار نمودن دیگران است. با هر زبان و بیان و عمل مشروعی که می توانیم. گوی و میدان از آن ماست. 


دوست دارم او را مادر بنامم.!

حتما تعجب می کنید از این که بشنوید از مردی سخن می گویم. ولی دوست دارم او را مادر بنامم.

ظریفی می گفت: "امام" از ریشه "ام" گرفته شده است. خودش ریشه است.

 

امام، پایه و اساس عقیده ماست. با او خدا را شناختیم، با او به خدا نزدیک شدیم و با او در زندگی همراه شدیم تا ابدیت.

چگونه ریشه ام نیست! وقتی خاکم و سرشتم از اوست.1 پدر و مادرم هم

او امام من است، عشق من است، پناه من است2، همه وجود من است. اگر مادر نیست، پس چیست؟!

جایی رهایم نکرده است. در دلتنگی هایم سر بر شانه محبتش نهاده ام و گریسته ام. غمم را خورده است و غمش را.

در کوچه های مدینه، در مسجد کوفه، در کربلا، در غربت طوس و در غیبت روح فرسا با من بوده است.

خنده و گریه ام با او بوده و تمام عمر، با محبتش زیسته ام.

پدر خاک است او. و همراه و همدم و رفیق جاده زندگی تا آخر، و ساق هام به ریشه ام تناور شده.

دوست دارم مادر بنامم او را

اینک علی؛ اولین واژهای است که محبت را برایم داعی نموده، عشق را برایم تعریف کرده و روشنایی دیدگانم شده است. 

علی امام من است و منم غلام علی.

پدرم – مادرم – همه کسم روزت مبارک

علی صدیقی پاشاکی - 17/12/1398 - 13 رجب 1441


  1. شیعتنا خلقوا من فاضل طینتنا
  2. الکهف الحصین

عموماً ما انسانها کم و بیش در یک زمینه ای تخصص داریم. در مهارتهای فنی و حرفه ای و یا علوم نظری و تجربی و.

و کمتر کسی را می یابیم که در چند مهارت یا علم تخصص کامل داشته باشد. و بتواند به طور دقیق از پس حل مسائل مختلف در علوم گوناگون بر بیاید. اگر هم باشد بسیار نادر است.

اما وقتی پای سخن به وادی شخصیتی چون علی بن ابی طالب علیه السلام می رسد، تخصص تک بعدی رنگ بازد. علوم در سینه او چنان سرشار است که بدون شک در هر زمینه ای به کمال خود رسیده است. شخصی در حضور معاویه از امام علی علیه السلام چنین سخن می گفت: علم از همه جوانب او می جوشد و حکمت از ناحیه او به سخن می آید. 1

آری؛ آنگاه که فرمود: از من بپرسید پیش از آنکه دیگر مرا نیابید، منظورش دقیق این بود که فضای لایتناهی علم به روی شما گشوده شده است. و او فقط سینه ای می طلبید که علم را درون آن قرار دهد، و سیرابش گرداند.

اما هر چه گذشت، روزگار بیشتر حسرت خورد که او را چه زود از دست داده است.

بی دلیل نیست که "جانین" شاعر آلمانی گفته است: "علی علیه السلام را جز آن که دوست بداریم و شیفته او باشیم چاره ای نداریم؛ زیرا جوان شریف و بزرگواری بود. وجدان پاکی داشت که از مهربانی و نیکی لبریز بود، و قلبش مملو از یاری و فداکاری بود، و از شیر شرزه شجاع تر بود، ولی شجاعتی ممزوج با رقت، لطف، دلسوزی  مهر و عاطفه." 2

واژگان در وصف او عاجز و عقول از فهم او حیرانند. فهم کلام او نیز از عهده هر کسی بر نمی آید. لذا ناگزیر باید در دریای علم او غوطه ور شد، بلکه مرواریدی صید نمود. و البته که چنین نیز خواهد بود.

"امام علی علیه السلام برترین مردى است که مادر روزگار تا پایان عمر خود، چون او نزاید. و اوست که هرگاه هدایت طلبان به جستجوى اخبار و گفتارش برآیند، از هر خبرى براى آنان، شعاعی مى درخشد. آرى او مجسمه اى از کمال است که در قالب بشریت ریخته شده است." 3

برای شخصی چون علی بن ابی طالب علیه السلام زمان و مکانی نیست جز آنکه در آن به وظیفه عمل نماید.

او بر کشتگان جمل که دشمنانش بودند نیز غم خواری و گریه کرد و حتی بر جنازه دشمنانش نماز خواند. چرا که می دانست آنان مقتول جهلشان بودند. و همین درد جهل بود که سبب شهادت او به دست خوارج گردید. از این روست که فرموده بود: "بسا دانشمندى که نادانیش او را به کشتن دهد." 4

 

این علی علیه السلام همان است که معاویه نیز از شنیدن خبر شهادت او به گریه افتاد. 5

 

منزلت علی علیه السلام را نباید در هیچ ساحتی خلاصه نمود. چه در علم و چه در سایر فضایل.

علی علیه السلام همان است که خود می گوید، و از زبان پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله وسلم شنیده می شود، و خداوند در قرآن توصیف او می کند. چنان که ابن عباس می گوید: "در هر آیه ای که یا ایها الذین آمنوا آمده، علی علیه السلام فرد شریف و امیر مصادیق آن آیه است." 6

علی را آنگونه هست بشناسیم.

 


پانوشت:

 

1.                 مروج الذهب.ج 2. ص 421

2.                 امام علی علیه السلام خورشید بی غروب ، ص 324 .

3.                 عباس محمد عقاد شخصیت مشهور علمى و اجتماعى مصر

4.                 حکمت 107 نهج البلاغه

5.                 فرائدالسمطین، ج ۱، ص ۳۷۲

6.                 مناقب ابن مردویه


بلوغ یک تحول مطلوب در هر مقوله ای است که به طور طبیعی انسان به آن علاقه دارد. و همه ما به نوعی در این شرایط قرار گرفته ایم. و می دانیم که رسیدن به آن چه در بعد فردی یا اجتماعی مستم دگرگونی هایی است.


گاه سخت و پر تنش و گاهی به آرامی. که هر انسان خردمندی می تواند آن را درک کرده و خود را در بهترین شرایط قرار دهد.

انقلاب اسلامی ایران در عصری تحقق پیدا کرد که کمتر کسی احتمال وقوع آن را می داد. لذا شرایط رشد و بلوغ ان نیز بالطبع غیر قابل پیش بینی بود. 
نظام نوپایی که هنوز حکومت داری را تجربه نکرده بود، با چالش های بسیاری مواجه شد که هر کدام می توانست فروپاشی یک نظام ی جا افتاده را در پی داشته باشد. 
کودتاهای نظامی پی درپی، جنگ تحمیلی گسترده و فرسایشی، تحریم های بین المللی و به تعبیر اعمال کنندگانش فلج کننده اقتصادی - علمی و.، انقلاب های برنامه ریزی شده و نشده و بعضا غیر قابل مهار رنگین و.، فضا سازی های رسانه ای و تبلیغات سهمگین عنادورزانه و.، پروژه های ترور - نفوذ - تخریب و. همگی به مثابه اجماع جهانی جهت فروپاشی نظام اسلامی بنیاد نهاده شده در ایران بود که یک به یک پشت سر گذاشته شد.
چهل و یک سال گذشت. با تمام فرود ها و فراز ها، غم ها و شادی ها، گرفتاری ها و گشایش ها، ریزش ها و رویش ها، یاس ها و امیدها 
و اینک؛ ماه هستیم و آخرین حربه دشمن، یعنی ایجاد یاس گسترده در مردم. 
نمی دانم نظام استکبار چیز دیگری در چنته دارد یا خیر! ولی می دانم که ما می مانیم و قضاوت تاریخ و انصاف دوران، و شهادت آن بر رادمردی یاران خمینی راست قامت.
اینکه برخی چه بی محابا نقد می کنند، آنهم نقدی که بوی اصلاح نمی دهد، بلکه بیشتر حکم تخریب دارد. و این نظام اسلامی است که مظلومانه به تماشا ایستاده است و نظاره فرزندان خود است که چگونه بی آنکه حتی نگاهی به گذشته خود بیاندازند و نیم نگاهی هم به آینده داشته باشند که چه بودیم، چه هستیم و چه خواهیم شد، آن را مورد تاخت قرار داده اند.

نقد عقلایی مطلوب هر نظامی می باشد. اما به شرط انصاف و البته همانطور که از عنوان پیداست عقلانی بودن.

قرآن کریم توصیه به یادآوری ایام الله و بزرگداشت آن می کند. و بزرگداشت انقلاب و دهه فجر فقط به آئین ها و مراسمات ملی و مذهبی نیست. بلکه تبیین و فهم اهداف و مسیر انقلاب مهم است.
انقلابی که امروزه به بزرگترین چالش نظام استکبار با تمام دستگاه های رسانه ای و بوق های تبلیغاتی تبدیل شده است. و دهه مبارک فجر بهترین زمان مغتنم بای تفکر در این باره است.

تعقل و تدبیر، پایبندی به اصول و ارزشها و نگاه همه جانبه به اصلاح امور و کاستی ها، شرایط اولیه موفقیت انقلاب است. اما شرط اصلی آن حضور مردم با همان دغدغه های اصیل انقلابیست، که می‌تواند ضامن بقا و تعالی انقلاب باشد. و بقا جز با امید قابل تحقق نیست‌. این انقلاب بدون مردم و اراده مردمی قابل رشد نیست. و همانطور که رهبر عزیز در بیانیه گام دوم به دقت اشاره نموده اند توجه به مردم و امیدوار نمودن آنها بسیار مهم است. 
اینک هر یک از ما وظیفه ای داریم‌. که شاید کمترین آن همین امیدوار نمودن دیگران است. با هر زبان و بیان و عمل مشروعی که می توانیم. گوی و میدان از آن ماست. 


همواره یکی از مسائل مورد بحث در موضوع وحدت حوزه و دانشگاه، چگونگی ایجاد وحدت و راهکارهای مورد نیاز برای این موضوع است.

متأسفانه هر ساله در آستانه 27 آذر ماه این بحث داغ شده و برنامه های رادیو و تلویزیونی و جلسات حوزوی و دانشگاهی، در این باره اجرا شده و به قلم فرسایی و گفتمان پرداخته می شود، اما در مرحله عمل و ایجاد بستر وقوع وحدت، اتفاق خاصی نمی افتد.

سیر نزولی علم، فرهنگ و بروز آسیب های متعدد اخلاقی و. در حوزه و دانشگاه در این برهه از زمان بیشتر نمود پیدا می کند. اتفاقات اخیر در دانشگاه ها و حرمت شکنی های ساحت دانشگاه در سراسر کشور که نشان از این افول اخلاقی و اجتماعی عمده است، بیان گر این آسیب است که یا وحدت شکل نگرفته یا اگر شکل گرفته، بسیار ناکارآمد و غیر علمی و ناصحیح است.

اینکه راهکار اجرایی این وحدت چیست؟، بسیار گفته و شنیده شده است. اما آنچه مهم است این عدم تحقق وحدت، باعث بروز آسیب های بسیاری در این دو نهاد علمی و آموزشی شده، و عقب ماندگی جامعه در حوزه های مختلف اخلاقی، اجتماعی و. حاصل این معضل است.

و اینکه صرفاً شیوه های علمی و آموزشی را مشابه سازی نموده و الگوبرداری علمی و تداخل و بازآفرینی رشته های درسی و علمی هر نهاد در دیگری، به عنوان مصادیق وحدت دانسته شود، خود نشان از بی تدبیری و نداشتن برنامه مشخص و عقلانی در این مسئله است.

در این حال، هر چه به سمت آینده پیش می رویم، این نیاز بیشتر می شود (تعمدا از واژه "احساس نیاز" استفاده نشده است). اما متولیان امر اقدام مناسبی صورت نمی دهند. و به نظر می رسد اراده ای هم بر این امر نبوده و اصولاً برنامه ای وجود ندارد.

از دلایل سوء این عدم تحقق وحدت و بی برنامگی، می توان به چند مورد اشاره نمود. (وقتی سخن از دلایل سوء می شود، بعضاً بیان گر تعمدی بودن موارد است)

  1. عدم شناخت نهاد های علمی از یکدیگر
    • امری طبیعی که حاصل عدم اقبال و تعامل و تمایل به یکدیگر است.
  2. عدم تبادل ظرفیت های مورد وم و نیاز هر کدام از دو قطب علمی کشور
    • یقیناً نیازهای مختلف هر قطب آموزشی بسیار است. و گاهی می توان گمشده را در داشته دیگری یافت. که این عدم تبادل نیز، نشان از عدم شناخت و یا رغبت نسبت به طرف دیگر است.
  3. دوگانگی حوزه و دانشگاه به عنوان دو رقیب غیر قابل تعامل
    • بی شک افرادی هستند که از این وحدت، ناراضی بوده و سود و منفعت خود را در تفرقه و تنازع حوزه و دانشگاه می بینند. حال یا نگاه سنتی روشنفکری ضد دینی برگفته از تنازع علم و دین رنسانسی که در دوره پهلوی در ایران نهادینه شد دارند. و یا اینکه خوشبینانه از این وحدت احساس خطر می کنند، که مبادا اصالت حوزه یا دانشگاه در تعامل با دیگری به خطر بیافتد.
  4. سردرگمی جامعه در دوراهی حوزه و دانشگاه
    • نمونه بارز آن را در مناظرات انتخابات ریاست جمهوری گذشته شاهد بودیم، که یکی از نامزدها به دیگری به خاطر مدرک حوزوی و توهم نداشتن مدرک دانشگاهی توهین نمود. و این قصه پرغصه ی عدم اعتبار هر یک از مدارک علمی یکی در دیگری، ادامه دارد. هر چند راهکارهایی عملیاتی دیده شده، اما از باب روان شناختی و اقبال بدنه حوزه و دانشگاه هنوز به نتیجه مقبول نرسیده است.
  5. بی بهرگی دانشگاه از آموزه های دینی مناسب و اکتفا به مباحث تئوریک و سکولار نسبت به دین
    • خصوصا در برخی رشته های دانشگاهی (به دلیل شئون علمی نام برده نمی شود) که صرفاً بر اساس داده های کتابی بحث می شود، نه واقعیت های دینی اصیل. و عموماً آموزه ها و مباحث بدون هیچ روشنگری خاصی از حیث راستی و حقانیت، ارائه می گردد.
  6. بی بهرگی حوزه از روش های مترقی تحقیق، توسعه و تولید علم
    • این چالش، باعث طولانی شدن فرآیند تولید مقاله و فرسودگی روش آموزشی در حوزه می گردد. که نیتی بسیاری از طلاب را ایجاد نموده است.
  7. جدا شدن نسل دانشگاهی امروز از مجامع دینی
    • این انفکاک (که بعضاً از آن به دین گریزی تعبیر می شود) به دلایل مختلف که قابل بررسی است و در این مقال نمی گنجد، صورت گرفته، و عدم ارتباط مناسب با عالمان دینی و مهذب اخلاق که آسیب های آن در رفتار اخیر دانشجویان و به تبع آن در جامعه، در اعتراضات و اغتشاشات کاملاً مشهود است و همه ما از نزدیک آن را لمس نموده ایم، یکی از چالش های بزرگ جامعه ایران است.

اینها و بسیاری دیگر از عوامل که می توان ذکر نمود، عوامل عدم موفقیت جامعه خصوصاً در ساحت حوزه و دانشگاه است. که اگر هر چه زودتر راه چاره ای برای رفع آن صوت نگیرد، می تواند به ابر چالش نظام تبدیل شده و در این دوران گذار اجتماعی، مشکلات عدیده ای برای همه اقشار جامعه ایجاد نماید.

و لااقل گسست اجتماعی و عدم مفاهمه در بدنه علمی کشور را تداوم بخشیده، نا هماهنگی موجود تشدید شده، و در نهایت آنچه محقق نمی گردد، جامعه متعالی مبتنی بر شعارهای انقلاب بوده و کشور به سمت دوقطبی مذهب و سکولاریسم بیش از پیش فرو می رود. و نتیجه آن نیز چیزی جز تبعیت کور از غرب و از دست رفتن سرمایه های فرهنگی، اجتماعی و مذهبی که می تواند سعادت یک جامعه مستقل را تضمین نماید، نیست.

در پایان ذکر این نکته ضروری است که، راهکار های عملی باید مبتنی بر عقلانیت، دغدغه مندی و کارآمدی باشد. و البته باید باب گفتگو در این مقال باز بوده و صاحب نظران و دغدغه مندان مطلع، فهیم و دلسوز همت گمارند. و از امور نمایشی و گزارشی پرهیز شده و آنچه مورد نقد و نظر قرار گرفته و مطابق با عقل سلیم و شرع تشخیص داده می شود، اجرایی گردد.

ان شاءالله

 

 

 

یادداشت ویژه حجت الاسلام صدیقی به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه - پایگاه خبری دانشگاه شهید بهشتی (sbu.ac.ir)


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها